اوایل کوچک بود یعنی من این طور فکر می کردم اما بعد بزرگ و بزرگ تر شد آنقدر که دیگر نمی شد ان را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد و من همیشه از چیزهایی که حجمشان بزرگتر از دل می شود می ترسم
قديما
بگذار این کهنه تکرار دیگران برایم نماند که خاک سرد است و داغ از یاد می رود... نه ! داغ تو هیچ گاه به سردی روی و سوی ندارد. داغ تو همیشه داغ است و بس... به غریبی قسم ای دوست.
No comments:
Post a Comment